امیررضاامیررضا، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 5 روز سن داره
ازدواج بابا و مامانازدواج بابا و مامان، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 22 روز سن داره

امیررضا نفس بابایی و مامانی

بیست و یکمین روز از زندگی من

امروز بیست و یکمین روز زندگی منه و من و بابایی و مامانی تنها موندیم و مادربزرگ رفت با برای من زن دایی بگیره و رفتن خواستگاری زن دایی اینم عکس منه که داد میکشیدم میگفتم منم زن میخواااااااااااااااااااااااااااااااااااام!!!!!!!!!!!!!!! ...
21 دی 1393

امروز بیستمین روز زندگی منه

سلام نی نی ها من اومدم چند روز پیش که پاهام به پوشک مولفیکس حساسیت داده بود یادتونه که امروز بابایی برام یک پوشک جدید گرفته که اسمش جان به به هستش محصول کشور ترکیه و خیلی نرم و لطیف با جذب خوب و بدون حساسیت با قیمت مناسب 72عدد فقط35 هزارتومن درضمن چون شهرما به مرز کردستان بانه و ... نزدیکه3ساعت راهشه برای همین ارزانتر از جاهای دیگه هستش شاید تهران50هزار تومن باشه امروز خیلی خوشحالم بابایی و مامانی دوستتون دارم اینم عکس پوشک جدیدم از طرفی هم ناراحتم چون مادربزرگم امروز از پیشم رفت و من و بابایی و مامانی تنها موندیم صبح هم اگه بابایی رفت شرکت باز با مامان تنهام عوضش با مامانی بازی میکنم تا بابایی برگرده اینم عکسم...
20 دی 1393

هجدهمین روز زندگی من

سلام به همه امروز هجدهمین روز زندگی منه و بابایی صبح زود رفت سرکار مامانی هم با کمک مامان بزرگ منو بردن حمام بعدش تمیز شدم خوشگل شدم و ناز شدم گل پسر مامانی شدم اینم عکس من بعد از حموم که تخت گرفتم و خوابیدم و دارم کیف میکنم ...
18 دی 1393

روز هفدهم از زندگی من

سلام سلام به تمام نی نی ها چشمتون روز بد نبینه بابایی که برام پوشک خریده بود پاهام بهشون حساسیت کرده و قرمز شده اینم منم که از درد دارم داد میکشم امروز بامامانی و مادربزرگ رفتیم دکتر برام پماد داد منم توصیه میکنم به بابایی های خودتون بگید تا از پوشک های مولفیکس ایرانی نگیرن اگه خواستین مولفیکس اصلی بگیرین اصلی ها خوب هستن اما ایرانی ها خوب نیست و حساسیت میگیرین چون از یک از خدا بی خبر جنس بنجل انداخته به هموطنی هاش اینم عکس پوشک بنجل ...
17 دی 1393

شانزدهمین روز از زندگی من

سلام صبح بخیر به همه نی نی ها امروز من و مامانی و بابا بزرگ و بابایی رفتیم بهداشت محله مون برای معاینه خانم پرستار من رو وزن کرد و دور سرم رو اندازه گرفت و بهم ویتامین و.. داد تا بخورم و زود بزرگ بشم امروز بابایی هم توی دانشگاه امتحان داشت و رفت سر امتحانش منم که شب تا صبح با بابایی بازی و گریه کردم نتونسته بود خوب درس بخونه رفت تا یک صفر گنده بگیره   اینم من که با خیال راحت داشتم پستونکمو میخوردم و عین خیالم نبود بابایی صفرگرفته   ...
16 دی 1393

روز چهاردهم از زندگی من

سلام به همه نی نی ها من اومدم با کلی خبر تازه و خبرای خوب و معرفی 2 تا آقای دکتر خوب و مهربون اول رفتم پیش آقای دکتر سلیمانی متخصص اطفال و نوزادان اونجا انقدر گریه کردم که بابایی یادش رفت از من وآقای دکتر عکس بگیره آقای دکتر مهربون منو معاینه و وزن کرد من الان 14 روزه و 4 کیلوگرم هستم بعدش با بابایی و مادربزرگ رفتیم سونوگرافی تا بابایی مطمئن بشه که من سالم سالمم برای سونوگرافی منو بردن به مرکز سونوگرافی دکتر قربانیان بعد از چندی انتظار رفتیم پیش آقای دکتر بعدش آقای دکتر قربانیان من رو با دستگاه معاینه میکرد حین معاینه گریه نکردم و پسر خوبی شده بودم همه جای بدنم و سونوگرافی کردن بابایی خیالش راحت شد که مشکلی ندارم بعدش ...
14 دی 1393

امروز سیزدهمین روز زندگی منه

سلام نی نی ها امروز بابایی صبح زود منو بوس کرد و رفت سر کار من باخاله جون و مامان بزرگ و مامانی کلی بازی و خنده کردم خاله جونم قراره کنکور شرکت کنه برای همین بعد از دوازده روز کمک به مامانی و بابایی امروز رفت خونه خودشون تا درس بخونه منم ازش ممنونم که زحمتم رو کشید و کمک کرد دلم براش تنگ میشه ای کاش نمیرف اینم عکس من موقعی که خاله داشت میرفت و ازم خداحافظی میکرد(منم دست وپا میزدم تا باهاش برم) ...
13 دی 1393