پنج روزگی من
سلام سلام به همه عجب!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
من که به دنیا اومده بودم فکرمیکردم فقط تولد منه اما انگار امروز تولد بابایی هم هستش و منم خواب بودم
که مامانی یواشکی من رو به بابایی برای هدیه تولدش هدیه داد بابایی هم من رو بغل کرد و بوسم کرد سیبیلاش رفت توصورتم قرمز شدم اما لالا کرده بودم خبر نداشتم بعدا مامانی بهم گفت که چی شده
قبل از اینکه تا فردا خداحافظی کنم و برم شیر بخورم و جیش بکنم
از خاله های مهربون و مامانبزرگای گلم تشکر میکنم که همش دارن به مامانی و بابایی کمک میکنن تا من راحت باشم
یکی از خاله هام توی شیرازه که دلش میخواد منو ببینه اما دوره آخه من مراغه هستم از اینجا بهش سلام میرسونم و میگم زودبیا پیشم
خاله سهیلا و عمو مهدی دوستتون دارم
اینم لیست کادوهای من و مامانی تا به الان
این کادوی بابایی به مامانیه
این کادوی بابا و مامان باباییه+یک میلیون ریال پول
این کادوی بابا و مامان مامانیه
اینم یکی دیگه