روز ششم از زندگی من
سلام به نی نی ها
نی نی ها چشمتون روزبد نبینه من امروز با مامان بزرگ رفتم دکتر و بهداشت بابایی هم رفته بود سرکار دلم براش تنگ شده بود
امروز با مامانی کلی بازی کردم و خندیدم
امروز توی بهداشت پرستارها از کف پام خون گرفتن بدجوری درد داشت کلی گریه کردم بعد آقای دکتر منو معاینه کرد و برام ویتامین و... تجویز کرد
این هم منم که درفکر و تدوین یک نقشه انتقام از مامان بزرگ و پرستارها هستم که بهم آمپول زدن و از کف پام خون گرفتن!!!
خوب میدونم چیکار کنم صبرکنین تا بزرگ بشم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی